ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری

ساخت وبلاگ

پنج سالم بود
خواهرم مرا در کمد انداخت و در را قفل کرد
به او فحش دادم
و با خود فکر کردم: 
او بی رحم ترین خواهر دنیاست

 

در تاریکی گریه کردم
بیهوش شدم
به هوش آمدم
سربازان خواهرم را کشته بودند


می تونید از طریق آیدی تلگرام زیر من رو از نظراتتون در مورد وبلاگ با خبر کنید: @miladshm ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 12:21

حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به همشوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزیدآمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم! روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کردسرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم در کنار تو قدم می زدم و دور و برمچشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم روضه خوان خواست که ا ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 233 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 12:21

طرح ولایت، تور مشهد، راهیان نور  هی روضه می خوانیم در سوگ عمیقی که...  از بخیه های پاره ی زخمی دیالکتیک  تا ((امریکن پای)) و ((خداحافظ رفیق)) - ی که...    ما قابلیت های فوق العاده ای داریم  یک مورد اینکه: ما نخورده بیشتر مستیم  با جنتی هم میشود جوک های خوبی ساخت  دنیا بخوابد، ما که بیداریم، ((ما هست ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 280 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 12:21

احسان افشاری:   من ریزه کاری‌های بارانمدر سرنوشتی خیس می‌مانم دیگر درونم یخ نمی‌بندیبهمن‌ترین ماه زمستانم رفتی که من یخچال قطبی رادر آتش دوزخ برقصانم رفتی که جای شال در سرماچشم از گناهانت بپوشانم ای چشم‌های قهوه قاجاریبیرون بزن از قعر فنجانم از آستینم نفت می‌ریزدکبریت روشن کن بسوزانم از کوچه‌های چرک ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 12:21

گفتند:نگذر از غـــــــرورت، کـــــار خوبی نیستباید خودت فهمیده باشی یــــار خوبی نیست   گفتند:هرگــــــز لشگـــــرت را دست او نسپـــــــاراین خـــائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست!   سیگــار و تو، هردو برای من ضرر داریدتو بدتری، هرچند این معیـار خوبی نیست!   ترک توودرک جمـاعتکار دشواریستتکرار تنهاییول ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 219 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 7:35

قایم بکن در دفتر خیسم «فروغت» را بگذار روی ِ میز من، فیش حقوقت را!   حرفی بزن از عشق، مثل ِ «فیلم هندی» ها! که دوست دارم راستی! حتـّی دروغت را   دست مرا ول کن میان «فصل سردی» که... تا گم شوم شب ها خیابان شلوغت را   می میرم از فرط تو و هرگز نمی میرم! تا بشنوم بعد از تصادف، جیغ بوقت را   دلخسته از مرز ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 312 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:17

- «الو! سلام عزیزم الو! نه! قطع نکن!» به هم فشردن چشم و جویدن ناخن - «ببخش دست خودم نیستم سرم گیجه!» نفس نفس زدن و... بوق ِ ممتد ِ تلفن ■■■ تو خسته ای... مثلا از صدای تلویزیون نگاه کردن ِ به چیز ِ خانم ِ مجنون!!  تو خسته ای مثلا از سیاست ِ بی دین! از انفجار خدا توی شهر بی قانون  تو خسته ای مثلا! زخم ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 222 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:17

صدای گنگ مرا از سراب می شنویدستاره خواب کنید آفتاب می شویداز این دقیقه فقط آب و تاب می شنویدشنیدم آنچه شنیدم جواب می شنوید به این شقایق در اضطراب گوش کنیدبه این پرنده ی در اعتصاب گوش کنیدموظفید به حرف حساب گوش کنید! به نطق آخرم عالی جناب گوش کنید خدای عهدشکن عشق بود، حالا نهترانه ی فدغن عشق بود، حال ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 251 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:17

می رسم، اما سلام انگار یادم می رودشاعری آشفته ام هنجار یادم می رود   با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیربعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود   من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولیتا نگاهت می کنم انگار یادم می رود   راستی چندیست می خواهم بگویم بی شماردوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود   مست و ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 228 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:17

دست بردار ازین هیکلِ غم که ز ویرانیِ خویش است آباد. دست بردار که تاریکم و سرد چون فرومرده چراغ از دَمِ باد. دست بردار، ز تو در عجبم به دَرِ بسته چه می‌کوبی سر. نیست، می‌دانی، در خانه کسی سر فرومی‌کوبی باز به در. زنده، این‌گونه به غم خفته‌ام در تابوت. حرف‌ها دارم در دل می‌گزم لب به‌سکوت. ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 213 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 1:26

ای بینوا که فقر تو تنها گناه تست در گوشه ای بمیر که این راه راه تست این گونه گداخته جز داغ ننگ نیست وین رخت پاره دشمن حال تباه تست در کوچه های یخ زده بیمار و دربدر جان میدهی و مرگ تو تنها پناه تست باور مکن که در دلشان میکند اثر این قصه های تلخ که در اشک و آه تست اینجا لباس فاخر که چشم همه عذرخواه تس ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 230 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 10:44

تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریان دارد   زندگی درد قشنگیست، بجز شب هایش! که بدون تو فقط خواب پریشان دارد   یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟!  کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد!   خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند خواب دیدم که تو رفتی، بدنم جان دارد!   شیخ و من هر دو ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 291 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 10:44

پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم برآنم که باشم در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که نیازمند ایشانم کسانی که ستایش انگیزند تا در یابم شگفتی کن ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 295 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

اشکم که از انتهای آه افتادم از گوشه ی چشم تو به راه افتادم   از قعر نگاه عاشقت تا گونه از چاله در آمدم به چاه افتادم   گرمای لبت عجیب تبخیرم کرد سر مست به روی قرص ماه افتادم   با هق هق شانه در تنت زلزله شد یک مرتبه یاد سرپناه افتادم   امواج تنت مجال تصمیم نداد آغوش ندیده مثل کاه افتادم افتادم از ان ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 245 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

بذار از اوّل قصّه بگم: می میره اون مردی که من تنها دلیلِ واقعیِ رفتنش میشم گلوله می زنه توو مغزم و آهسته رد میشه پلیس احمقی که فکر می کرده زنش میشم   ■■■   به چشمات زل زدم اون تیله های خیس جادویی که پشتش یه دریچه رو به یه شهر خیالی بود بهم گفتی یه روز خوب توو راهه.. بهم گفتی... بهم گفتی ولی انگار ک ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 277 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی! یا در و پنجره را کور کنم تا نروی صبر کن لشگری از خاطرهٔ روز نخست بر سر راه تو مأمور کنم تا نروی! قّـــدِ زیبــایی تو نیستم امّا چه کنم؟ صورتم را پُر هاشور کنم تا نروی؟ نذر کردم  گره یِ پنجره فولاد شوم صبر کن تا به خدا زور کنم تا نروی! من بلایی به سرت آمده ام، می دانم ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 1613 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

شاید از صبح، یک زن تنهابالشش را گرفته در آغوششاید از صبح، گریه می کردهیک نفر پشت گوشی خاموش   شاید از صبح، دوستی شاعرخون چکیده ست از سر ِ قلمششاید از صبح، مادرم با بغضروسری را گره زده به غمش   شاید از صبح، جمله ای نصفهبعدِ افسوس و کاش... منتظر استشاید از صبح، گربه ای کوچکپای ظرف غذاش منتظر است   شای ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 224 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

آسمان تار، زمین تور، خیابان تیر استآه این بیشه قدم‌گاهِ کدامین شیر است من کجا با که قراری ابدی داشته‌امدرِ تابوتِ تو را پنجره انگاشته‌ام کِی کلاه از سرم افتاد زمستان آمدکِی دو تا ابر به هم خورد که باران آمد من کجا دست به یالِ تو زدم سنگ شدمکِی قلم دستِ تو افتاد که من رنگ شدم چتر با یادِ تو ساییدم و ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 245 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

اصلاٌ چه فرقی می کند وقتی نباشی رنگ غزل زرد است یا سرخ یواشی   دل تنگ و کوچولو شده... هی کوچکش کن آخر چگونه توی قلبم باز جاشی   یاد تو ناخن می کشد بر روی احساس انگار داری لحظه ها را می خراشی   گلبرگ های زندگی پرپر شده... های! داری کنارش ساقه ها را می تراشی   کانون گرم عشقمان پاشید از هم دلواپسم، کا ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 335 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11

من ابر پربارانم اما وقت بارش نیست بغضم! ولی ترجیح دادم درگلو باشم   ترسیده ام یک عمر از رویای بعد ازتو باید ولی باترس هایم روبرو باشم   ازرفتنت ترسیدم و فصل زمستان شد من از تمام روزهای گرم، دلسردم   ترسیدم و دل کندم ازاین عشق ، قبل از تو تابوده من از ترس مردن خودکشی کردم   من گفته بودم کوهم اما کو ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 1 تير 1396 ساعت: 10:34